قصه 9دی پس از سال ها...
... آره عزیزم! یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود هیچکس نبود. سال 88، خردادماه، 22 خرداد که انتخابات برگزار شد و مردمی از جنس مردم انتخاب شد. مردی که اهل ریخت و پاش نبود و با کسی تعارف نداشت، اونی که در روز 18 ساعت کار می کرد و فقط به خدمت به مردم فکر می کرد. چون مردم خیلی دوستش داشتند خیلی از مردم بهش رأی دادن و او دوباره رئیس جمهور شد.
اما بعضی از حسودا که قبلاً مردم فکر می کردن اونا آدم خوب و انقلابی اند یه دفعه حسودی کردن و کارها و حرفایی زندن که همه تعجب کردن. اونا گفتن تو انتخابات تقلب شده و باید حقمون رو بگیریم. اکثر مردم حرفاشون رو قبول نکردن و بهش محل نذاشتن؛ ولی اونا مردم رو گول زدن و به مردم گفتن بیایید تو خیابونا. وقتی بعضی ها که گول خورده بودند اومدن اونا کارهایی کردند که نشون میداد تقلب و انتخابات بهونس؛ برا همین هم هر چی اونا بیشتر اصرار می کردن مردم بیشتر ازشون بدشون می اومد. چون دشمنان و آدم بدها هم ازشون طرفداری می کردن.
تو همین شلوغ کاری هاشون به جون مردم هم افتادن به مردم کتک میزدن. بانک ها و مغازه های مردم را آتیش میزدن و موتور و ماشین های مردم رو هم خورد می کردن و آتیش می زدن. مردم هم خیلی صبر و نصیحتشون کردن ولی اونا گوششون بدهکار نبود.
آره دخترم گُلم! هر چی رهبرمون هم بهشون تذکر می داد و باهاشون مهربونی می کرد تا دست از کارهاشون بردارند گوش نمی کردن. ولی کار به جایی رسید که مردم صبرشون تموم شد. چون اونا خیلی بدی کردن و دشمنانمون از اونا طرفداری می کردن و ازشون حمایت می کردن و بهش پول می دادن تا به مردم بزنن و می گفتن ما اسلام رو نمی خواییم. آخه کار به جایی رسید که روز عاشورا اومدن تو خیابون ها و با بی حجابی و سوت و کف گفتن مرگ بر اصل ولایت فقیه؛ بابا قبلاً که بهت گفته بودم ولایت فقیه یعنی سربازی امام زمانمون.
اما بابا جات خالی بود. روز 9 دی بود که همه مردم ازشون عصبانی شدن. چون اونا حرفشون انتخابات و تقلب نبود اونا از اسلام بدشون می اومد. مردم هم که دیگه حوصلشون رو نداشتن ریختن تو خیابون ها. دیگه جا نبود که اونا بیان. بهوشن گفتن اگه یه بار دیگه تو خیابون پیداتون بشه ما می دونیم و شما. اونا دُمشون رو گذاشتن رو کولشون و پا به فرار گذاشتن. خیلی جات خالی بود. چون اونا که فکر کی گردن خیلی اند مردم رو که دیدن فهمیدن که اصلاً عددی نیستن. تازه مردم می گفتن ما آدم بدها رو نمی خواییم. آره این شده که دیگه جرآت نکردن بیان.
بعد از اون هم که مردم آدم بدها رو از خیابون ها بیرون کردن دوباره با دوستی و خوبی با هم زندگی کردن و دوباره خوشحالی به خونه همه اومد.
یادت باشه عزیزم تا وقتی ما با هم باشیم و به حرف های آقای خامنه ای گوش بدیم هیچ کس نمی تونه با ما روبرو بشه.
کلمات کلیدی : قصه 9دی پس از سال ها...