راهیان نور امسال
اسفندماه هر سال موقع دلتنگی خلیی ها است. اونایی که یه سال به انتظار
نشستند تا ماه اسفند سر برسه و تکلیف ها را نهایی کند؛ چرا که تو این ماهه
که نوای « هر که دارد هوس کرببلا بسم الله » رو سر میدن. اونایی که یکبار به این ندا لبیک گفته اند بهتر می دونن که منظورم کربلاهای ایرانه...
هوس این کربلا اونقدر با دلها بازی میکنه که با شنیدن ماه اسفند قرار رو
از دلها میبره. آره، این هوس با دلها بازی میکنه. با دلهای عاشق، اونایی
که از زندگی این دنیایی دلگیر شدند. اسفندماهه که با تنهایی ها به خیلی
لذت ها میشه رسید. تنهایی با آوینی، خلوت با باکری و حسن باقری، با حاج
علی صیاد، مناجات کمیل، یا گردان ها، یاد اعزام، دوکوهه، آهان! طلائیه،
بچه های تخریب و...، آره! لذت این هوس اونقدری که وقتی همه به دنبال کفش و
کت شلوار و آجیل عید نوروزند، اونا رو به فکر چه کنم میبره، یه دنیا غوغا
و سر و صدا، وای وای خدایا چکنم؟
_ با کی ها برم؟ بچه های دانشگاه... یا نه بچه های بسیج
_ با اتوبوس بریم حالش بیشتره تا ماشین خودمون! وای، توی اتوبوس با بچه
ها: « شهیدان یه عمر دل من تنگ براتون/ _ هنوز هم توی گوشم می پیچه سوز
صداتون» یا همون دم هیشگی راهیان نور « کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان
دشت ...»
_ بچه ها کی بریم؟ یه طوری بریم سال تحویل شلمچه باشیم، یا نه دهلاویه،
طلائیه هم خیلی با حاله، اگه شد بریم اروندکنار، اصلاً قرعه ... یا هر چی
دعوت بود.
_ به بچه ها گفتم اگه امسال برم براشون تربت میارم، از شلمچه.
_ به مامان گفتم زودتر ساکم رو ببنده، چیزی جا نمونه ها، بهش گفتم؛ قرآن
جیبیه، چفیه، دوربین، MP3 Player، سی دی های حاج صادق، آهنگران رو میگم،
لباس نوهام، شارژر موبایلم، مسواک ...، راستی، مامان یادت نره آلبوم عکس
های دایی، نامه هاش، قول میدم سالم برشون گردونم. به مامان بزرگ گفتم
اروندکنار برا دایی قرآن بخونم.
_ بابا اجازه میده؟ به مامان گفتم باهاش صحبت کنه، گفته فردا شب بهش میگم. بابا خودش رزمنده بوده، می فهمه چی میگم.
_ آه کی میاد نوبت ما؛ آبجی میگه شاید عید بریم مشهد، نمیایی؟؟ چند بار بهت بگم منم دارم میرم زیارت زیارت زیارت.
...
خدایا منو هم جزو راهیان نور ببر، نکنه جا بمونم، نکنه مشکلی پیش بیاد
نتونم برم، خدایا کمکم کن، خدایا فقط چند روز فرصت دارم، بعد از عید که
دیگه کسی نمیره جنوب، کو تا سال دیگه، خدایا با بچه ها قرار گذاشتیم مزار
علم الهدی، به همه گفتم میخوام برم راهیان نور، وای!
خدایا من رو هم میهمان راهیان نور امسال بکن. آمین یا رب العالمین
کلمات کلیدی :
-----------------------------------------------------------------------------------------------
نشستند تا ماه اسفند سر برسه و تکلیف ها را نهایی کند؛ چرا که تو این ماهه
که نوای « هر که دارد هوس کرببلا بسم الله » رو سر میدن. اونایی که یکبار به این ندا لبیک گفته اند بهتر می دونن که منظورم کربلاهای ایرانه...
هوس این کربلا اونقدر با دلها بازی میکنه که با شنیدن ماه اسفند قرار رو
از دلها میبره. آره، این هوس با دلها بازی میکنه. با دلهای عاشق، اونایی
که از زندگی این دنیایی دلگیر شدند. اسفندماهه که با تنهایی ها به خیلی
لذت ها میشه رسید. تنهایی با آوینی، خلوت با باکری و حسن باقری، با حاج
علی صیاد، مناجات کمیل، یا گردان ها، یاد اعزام، دوکوهه، آهان! طلائیه،
بچه های تخریب و...، آره! لذت این هوس اونقدری که وقتی همه به دنبال کفش و
کت شلوار و آجیل عید نوروزند، اونا رو به فکر چه کنم میبره، یه دنیا غوغا
و سر و صدا، وای وای خدایا چکنم؟
_ با کی ها برم؟ بچه های دانشگاه... یا نه بچه های بسیج
_ با اتوبوس بریم حالش بیشتره تا ماشین خودمون! وای، توی اتوبوس با بچه
ها: « شهیدان یه عمر دل من تنگ براتون/ _ هنوز هم توی گوشم می پیچه سوز
صداتون» یا همون دم هیشگی راهیان نور « کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان
دشت ...»
_ بچه ها کی بریم؟ یه طوری بریم سال تحویل شلمچه باشیم، یا نه دهلاویه،
طلائیه هم خیلی با حاله، اگه شد بریم اروندکنار، اصلاً قرعه ... یا هر چی
دعوت بود.
_ به بچه ها گفتم اگه امسال برم براشون تربت میارم، از شلمچه.
_ به مامان گفتم زودتر ساکم رو ببنده، چیزی جا نمونه ها، بهش گفتم؛ قرآن
جیبیه، چفیه، دوربین، MP3 Player، سی دی های حاج صادق، آهنگران رو میگم،
لباس نوهام، شارژر موبایلم، مسواک ...، راستی، مامان یادت نره آلبوم عکس
های دایی، نامه هاش، قول میدم سالم برشون گردونم. به مامان بزرگ گفتم
اروندکنار برا دایی قرآن بخونم.
_ بابا اجازه میده؟ به مامان گفتم باهاش صحبت کنه، گفته فردا شب بهش میگم. بابا خودش رزمنده بوده، می فهمه چی میگم.
_ آه کی میاد نوبت ما؛ آبجی میگه شاید عید بریم مشهد، نمیایی؟؟ چند بار بهت بگم منم دارم میرم زیارت زیارت زیارت.
...
خدایا منو هم جزو راهیان نور ببر، نکنه جا بمونم، نکنه مشکلی پیش بیاد
نتونم برم، خدایا کمکم کن، خدایا فقط چند روز فرصت دارم، بعد از عید که
دیگه کسی نمیره جنوب، کو تا سال دیگه، خدایا با بچه ها قرار گذاشتیم مزار
علم الهدی، به همه گفتم میخوام برم راهیان نور، وای!
خدایا من رو هم میهمان راهیان نور امسال بکن. آمین یا رب العالمین
کلمات کلیدی :
