بحرین در تب و التهاب
این روزها و شب ها، خبر ها را که می بینم، می شکنم...
از درون می شکنم وقتی برادران و خواهران مسلمانم در تب و تاب اند...
به بند کشیده می شوند، اموالشان تخریب می شود،خون می دهند، جان می دهند، ...
و من (با این همه ادعا) کاری از دستم بر نمی آید...
کاری از دستم بر نمی آید جز مشتی دعا... که نمی دانم آیا به آسمان برسد یا نه...
این روز ها و شب ها، چشمانم به اجبار سیلی خوردن مادران و زنان و کودکانی را می بیند، که باید به جای اشک قطره قطره خون ببارد...
گوش هایم صدای ضجه ی کودکانی را می شنود، که صدایشان مثل چینی بلوری دیواره ی دلم را میشکافد...
دستانم تا آسمان خود را بالا می کشند، شاید بتوانند قطره ی صبری بر دل مادری بنشانند...
لب هایم به التماس برایشان ورد دعا زمزمه می کند...
قلبم، نفس نفس اضطراب و اضطرارشان را ترجمه می کند...
احساسم که تاب ندارد ، با شنیدن هر خبری زجر می کشد...
این روز ها و شب ها، گرچه قلب و دل و گوش و چشم و احساس حقیر من، هم نفس با مردم مظلوم بحرین و لیبی ، زجر می کشند، خورد می شوند،ناله می کنند، اما جا دارد که فخر بفروشند،جا دارد امید پیدا کنند...
این روز ها و شب ها، چه فخری می فروشد خدای متعال بر فرشته هایش...
بر فرشته هایی که در بدو خلقت انسان به خدا شکایت بردند "چرا موجودی می آفرینی که در زمین فساد و خونریزی کند؟"
این روز ها و شب ها، خدا چه مباهاتی می کند....
و فرشته ها باز هم می بینند آنچه را که آن روز نمی دانستند...
پیشانی بندش طعم ظهور دارد...
آری! انسان بر روی کره زمین دارد آسمانی می شود! دارد برای خدا می جنگد! دارد برای دین پیامبر اسلام جانفشانی می کند! دارد به پاس شهدای کربلا، خون می ریزد و قربانی می دهد....
و چه راست گفت سید شهیدان اهل قلم :
این قرن، قرن غلبه ی حق، علیه باطل است و این ماییم که زمین را به ارث خواهیم برد ...
...
کلمات کلیدی :